- جار کشیدن
- جار زدن
معنی جار کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- جار کشیدن
- مطلبی را با آواز بلند اطلاع دادن، کنایه از فاش کردن، جار زدن
- جار کشیدن ((کَ یا کِ دَ))
- فریاد زدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساغر کشیدن شراب خوردن
کشتن بیرون آوردن جان، عذاب دادن معذب کردن
جارو کردن
بکار وا داشتن شخصی یا جانوری را
کنایه از باده نوشیدن
بیکدفعه بلاجرعه کشیدنیکباره نوشیدن، برروی سر کشیدن عبا و جامه برسر کشیدن
پا کشیدن، فریفتن فریب دادن
ساختن راه، بنا کردن راه میان شهرها و آبادیها اعم از راه آهن و شوسه و جز آن
سختی دیدن رنج کشیدن
درد گرفتن اعضای بدن چنانکه گویی سوزنی درآن فرو میکنند
جاروب کردن
راژه ساختن ایجاد جاده کردن راه درست کردن
جیغ زدن
داد کشیدن، جار و جنجال کردن
زیان دیدن، زیان بردن، ضرر کردن
به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن
درد گرفتن عضوی از بدن به حالتی که انگار سوزن در آن فرو می کنند، تیراندازی کردن
زیان بردن
پیش کشیدن بسوی خود کشیدن، بالا کشیدن
بر آوردن کارد از غلاف یا جیب و بکار بردن آن برای ضربت زدن بکسی یا بریدن و تراشیدن: (کارد بکشیدم و الف را از (قرابت) حک کردم (قربت) شد)
مقصود خود را یافتن، بارزوی خویش رسیدن کامیاب شدن کام گرفتن: (کام وی را زان دهن خواهم کشید از دهان او سخن خواهم کشید) (محمد سعید اشرف)
بر چیزی استوار بستن کمر بمقصد غالب آمدن بر آن و افزون شدن از آن: (کمر برکلاه فریدون کشید سر تخت بر تاج گردون کشید)، (نظامی)
حمل کردن گوهر، اشک فراهم کردن برای گریستن
کشیدن خطی بصورت لام (ل) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت: سخنت چون الف ندارد هیچ چه کشی از پی قبولش لام ک (انوری لغ)
نام دادن تسمیه، سرزنش کردن ملامت کردن
((کِ دَ))
فرهنگ فارسی معین
کشیدن خطی به صورت لام (ل) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت